اندرزی از گذشتگان برای انها ئیکه سر مایه و هستی خودرا از راه طمع در اختیار دیگران میگذارند
ای پسر لحظه ای تو گوش بده .
گوش بر قصه دو موش بده .
که یکی پیر بود و عاقل بود ..
دگری بچه بود و جا هل بود .
هر دو در کنج سقف یک خا نه ..
دا شتند از برای خود لا نه .
گر به ای هم در ان حوالی بود ..
کز دغل پر ز صدق خالی بود .
چشم گربه چون به موش افتا د ..
به فریبش زبان چرب گشاد .
گفت ای موش جان چه زیبا ئی ..
تو چرا پیش من نمی ائی .
هرچه خواهد دل تو من دارم ..
پیش من ا که پیش تو ارم .
پیر موش این شنید واز سر پند ..
گفت با موش بچه کا ی فرزند .
نروی گر به گو ل میز ندت ..
دور شو ورنه پوست میکندت .
بچه موش سفهی بی مشعر ..
این سخن را نکرد از ا و با ور .
گفت منعم از گربه از پی چیست ..
او مرا دوست است و دشمن نیست .
گر به هم از قبیله موش است ..
مثلما صاحب دم و گوش است .
تو ببین چشم او چه مقبول است ..
چه صدا نا زک است ومعقول است .
باز ان پیر موش کار اگاه ..
گفت با موش بچه گمراه .
به تو میگو ای پسر در رو ..
حر ف این کهنه گرگرا مشنو .
گفت مو شک که هیچ نگ ریزم ..
از چنین دوست من نپر هیزم .
گربه زین گفت و گو چو گل بشکفت ..
بار دیگر ز مکر وحیله بگفت .
من رفیق تو ام مترس و بیا ..
ترس بیهو ده از رفیق چرا .
پیر موش از زبان ان فر توت ..
ماند مات و معطل و مبهوت .
گفت وه این چقدر طناز است ..
چه زبان باز و حیله پر داز است .
بچه موش سفیهه و بی ادراک ..
گفت من میر وم ندارم باک .
بانگ زد پیر موش کای کودن ..
این قدر حر فهای مفت مزن .
تو گه با شی وگربه کیست الا غ ..
رفتن و مردنت یکی است الاغ .
گربه با موش اشنا نشود ..
گرگ با بره هم چرا نشود .
پر دغل گربه به فن استاد ..
باز اهسته لب به نطق گشاد .
گفت این حر فها تو گوش مکن ..
گوش بر حرف پیر موش مکن .
پیر ها غا لبا خر ف با شند ..
از ره راست منحرف با شند .
نقل و بادام دارم و گردو ..
من به تو میدهم بده تو به او .
بچه حرف نشنو وساده ..
به قبول دروغ ا ماده .
سخن کذب گربه صدق انگاشت ..
رفت و فورا بنای ناله گذاشت .
که بدادم رسید مردم من ..
بی جهت گول گربه خوردم من .
دمم از بیخ کند و دستم خورد ..
شکمم پاره کرد وگو شم برد .
پنجه اش رفت تا جگر گا هم ..
من چنین دوست را نمی خو ا هم .
پیر موشش جواب داد برو ..
بعد از این پند پیر را بشنو .
هر که حرف بزر گتر نشنید ..
ان ببیند که بچه موش بدید
باتشکراز جناب آقای جهانپناه