حتما شما هم شنیده اید که عده ای در بدو ورود آقای روحانی به مام وطن در اعتراض به گفت و گوی تلفنی رئیس جمهور آمریکا با ایشان، شعارهایی سر دادند و ظاهرا لنگه کفشی هم به سوی آقای روحانی پرتاب کردند.
اعتراض به یک مقام عالی رتبه اجرایی نه تنها ایرادی ندارد که نشانی است از بلوغ سیاسی یک ملت و گواهی بر مردم سالاری. اما همان معیاری که به معترضان حق می دهد به سوی رئیس جمهوری که با هجده میلیون رای، ریاست قوه مجریه را به عهده گرفته است لنگه کفش پرتاب کنند به ما هم حق می دهد دست کم یک پرسش را طرح کنیم.
پرسشی که نه پاسخ به آن، بلکه تامل درآن می تواند نتایج جالبی در پی داشته باشد. این روزها هم صهیونیست ها خیلی ناراحت هستند و هم عده ای از دوستان مدعی ارزشمداری ما.
نمی خواهم از این حرف نتیجه بگیرم که خدای نکرده این دوستان با صهیونیست ها غایتی مشترک دارند. ممکن است هرکسی در طول زندگی اش از سر اتفاق با دشمن خود هم موضع شود،
این موضوع لزوما به معنای هم داستانی و هم دلی با دشمن نیست اما وقتی این موضوع چندبار تکرار می شود بد نیست آدمیزاد کمی با خودش فکر کند که کجای کارش ایراد دارد که شادی و ناراحتی او و کسی که مدعی دشمنی با اوست هم زمان می شود.
من نميدانم اين آدمايي كه اينجور فكر ميكنن در واقع جي ميخوان. آيا ميخوام كه ايران هميشه با دنيا در حال جنك و تنش باشد؟ آيا ميخواهند كه ايران هميشه در تحريم باشد و مردم هميشه در سختي زندكي كنند؟ جرا نبايد با امريكا مذاكره كرد؟ ايا امريكا از شوروي يا روسيه الان كه نيمي از ايران را استعمار كرده بود بدتر هست؟ همه كشورها منافع خود و ملت خودشون ميخوان رهبران ما هم بايد منافع ملت خودشون را در نظر بكيرند و تحريمها كم و كمتر شود